آیت الله رجبی قائم مقام محترم مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینیره در سفر اخیر خود که در اوایل پاییز امسال به لبنان داشتند، طی دیدار سه ساعته خود با دبیر کل حزب الله لبنان حجتالسلام و المسلمین سید حسن نصرالله دام عزه خاطراتی را از ایشان برای ما نقل کردند که خواندش برای دوستان عزیز خالی از لطف نیست.
در آخرین دیداری که سید حسن با حضرت آیت الله خامنه ای پیش از پایان جنگ 33 روزه داشت، رهبر انقلاب اسلامی دعایی برای مبارزان حزب الله کرد تا در میدان نبرد با نیروهای ارتش صهیونیستی پیروز شوند.
شیعه آنلاین: جنگ 33 روزه رژیم صهیونیستی علیه حزب الله لبنان در سال 2006 رخ داد اما تا به امروز بسیاری از حوادث، جوانب و حقیقت های مختلف آن جنگ پنهان مانده است.
بهتر است که جناب آقای هاشمی یا به اصطلاح دوستانشان آقای «آخوند متفاوت» کمی در آدرس دهی دقت بیشتری داشته باشند تا جوانان عزیز را آنگونه که به مصلحت دنیا و آخرتشان است راهنمایی نمایند. ایشان برداشت شخصی خود را از رابطهی دین و دنیا که همراه تجربهای موفق برای خود و خانواده و اطرافیانشان بوده به خوبی بیان کردهاند و این امر نیز توجیه کنندهی سلوک ایشان در زندگی شخصی و سیاسی وی است. البته ما نیز قبول داریم که اسلام دنیا را مقدمهای برای رسیدن به آخرت میداند و دینداری با بهرهمندی از نعمتهای مادی تعارضی ندارد، ولی تعارض واقعی در دینمداری و دنیامداری است. انسان دیندار مصلحت دین را بر منافع و لذات دنیوی ترجیح میدهد و انسان دنیامدار مصلحت شخصی و منافع این جهانی را بر مصالح دینی مقدم میدارد.
هر چند که جناب «عالیجناب» به خوبی این آدرس را به آقازادهها و سبیههای محترمشان نشان دادهاند و همواره با امکاناتی که قبل از انقلاب داشته اند و موقعیتی که بعد از انقلاب کسب کردهاند، دنیای بهتر و آبادتری را برای ایشان فراهم ساختهاند، اما آیا برای هر جوانی دیگری هم امکان رسیدن به دنیا و امکانات دنیوی وجود دارد؟. بسیاری از جوانان نخبهی ما با این که از لحاظ شایستگیهای علمی و دینی در سطح بالایی قرار دارند ، ولی از جایگاه شایستهای در جامعه بهرهمند نیستند. بهتر است که این سخنان را کسی بگوید که کارنامهی عملکرد او در گذشته بحثبرانگیز و قابل نقد جدی نباشد.
حرفها در سینه بسیار است و حوصله برای بازگو کردن کم ولی وای به حال آن راهنمایی که خود آدرس را غلط گرفته باشد به دیگران هم آدرس را غلط نشان دهد.
پایگاه اطلاع رسانی آیتالله مصباح یزدی بخشی از گفتگوی منتشر نشده آیتالله مصباح یزدی با مرحوم آقای عسگراولادی که در تاریخ ۱۱/۸/۱۳۹۰ انجام شده بود را منتشر کرد.
متن کامل این گفتگو در ادامه میآید:
از اوایل انقلاب تاکنون، سلیقه بنده این بوده که در هیچ حزبی مشارکت نکنم. ارادت بنده به مرحوم آقای بهشتی و اظهار لطف ایشان به من، همکاریهای بنده با مرحوم آقای باهنر در خصوص جمعیتهای مؤتلفه و ارادت بیاندازه بنده به مقام معظم رهبری را همه میدانند. همه این دوستان در تأسیس حزب جمهوری اسلامی شریک بودند، اما سلیقه شخصی بنده، شرکت در آن حزب نبود. البته من هیچگاه آن را تخطئه نمیکنم، اما میگویم: بنده آن کاری را میکنم که در پیشگاه خداوند برای آن جوابی داشته باشم. پیش از پیروزی انقلاب، مقام معظم رهبری و آقای هاشمی رفسنجانی توسط آقای قدوسی وقتی تعیین کردند که برای صبحانه به منزل ما تشریف میآورند. در آن جلسه صبحانه غیر از این دو بزرگوار، شخص دیگری نبود. آقای هاشمی عنان سخن را به دست گرفتند و از اینجا شروع کردند که:
ما سالها با هم همکارهای فرهنگی و سیاسی داشتیم، اما مدتی است که تو کنار کشیدی و با ما نیستی. امروز ما یک جبهه ضد امپریالیسم تشکیل دادیم و همه کسانی که با امپریالیسم و استعمار مخالفند باید برای پیروزی در این جبهه مشارکت کنند. ایشان در سخنهایشان روی جبهه ضدامپریالیسم بسیار تأکید کردند. بنده به ایشان عرض کردم: آقای هاشمی! من طلبهای هستم که دغدغهام اسلام است. اگر این یک حرکت اسلامی است و بناست کاری برای اسلام شود، بنده هم هستم. حال، بنده در این جبهه ضد امپریالیسم باید چه کار کنم؟ ایشان گفتند: مسأله شریعتی و شهید جاوید و... را باید کنار گذاشت. حتی ما با مارکسیستها باید اتحاد داشته باشیم! ما باید با تمام گروههایی که ضد امپریالیسم هستند از مارکسیستها، مجاهدین، طرفداران شریعتی تا طرفداران صالحی نجفآبادی و دیگران اتحاد داشته باشیم و مخالفت را کنار بگذاریم و فقط با امپریالیسم مبارزه کنیم! گفتم: مطرح کردن صالحی که دیگر معنا ندارد، ولی از من چه میخواهید و پیشنهادتان چیست؟ گفتند: بیا و با مجاهدین همکاری کن! گفتم: من آنها را نمیشناسم. چیزهایی درباره آنها شنیدهام، اما تا آنها را نشناسم همکاری نمیکنم. گفتند: ما میشناسیم. گفتم: من کار شما را تخطئه نمیکنم. شما پیش خدا حجت دارید و کارتان را بکنید، اما من تا آنها را نشناسم، تأیید نمیکنم. گفتند: نماز شبشان ترک نمیشود، ماهیانه دوازده هزار تومان حقوق میگیرند و از این مقدار فقط پانصد تومانش را مصرف و بقیهاش را صرف مبارزه میکنند، چنینند و چنانند. گفتم: همه اینها را که فرمودید درست است، اما برای شما حجت است و برای من حجت نیست. من تا کسی را نشناسم که برای اسلام کار میکند، با او همکاری نمیکنم. از اول تا آخر این گفتوگو مقام معظم رهبری هم نشسته بودند و هیچ نمیگفتند و فقط صحبتهای آقای هاشمی بود و جوابهای بنده. پس از این گفتوگو آقای هاشمی با نارحتی منزل ما را ترک کردند و رفتند.
بیان شد که سلیقه بنده اینگونه است و این در حالی بود که بسیاری از دوستان ما در آن جبهه به اصطلاح ضد استعماری شریک بودند. البته کمکهای آقای هاشمی به منافقین را نیز نباید فراموش کرد. چه پولهایی که به آنها داد. در حال حاضر هم نمیگویم که آنها کار بدی کردند. شاید وظیفهشان در آن شرایط همان بود، اما من چون حجتی نداشتم، مشارکت نکردم. شاید من اشتباه کرده باشم، اما اگر اشتباه هم کردهام، خودم را معذور میدانم.
به هر حال، سلیقه من از ابتدا تا کنون این گونه بوده است. هر جا فهمیدم حرکتی برای اسلام ضرر دارد، با همه توان به میدان آمدم و ملاحظه هیچچیز را نکردم که کسی خوشش یا بدش بیاید. وقتی نمیفهمیدم که چیزی برای اسلام مفید است، کمک نمیکردم. به دنبال پست و مقامی هم نبودم. اگر گاهی مسئولیت کوچکی هم عهدهدار شدم، تشخیص دادم که وظیفه شرعی است؛ وگرنه دنبال چیزی نبودم، نه حزبی و نه جمعیتی. به عنوان یک طلبه درس میخواندم، درس میدادم و اگر گاهی چیزی میگفتم، آنجایی بوده که فکر میکردم به اسلام ضربه میخورد.
بحمدلله و با عنایات خاصهِی حضرت ثامن الحجج علیهالصلوات و السلام، توفیق حضور در طرح ولایت را در جوار مرقد نورانی حضرت رضا علیهالسلام یافتیم. عدهای از دانشپژوهان کلاس شهید شهریاری (درس فلسفه سیاسی اسلام)
آقای رحیمیان با نقل یک خاطره از مکاشفه یک پدر شهید در 18 تیر 78گفت: در این مکاشفه ائمه از مرحوم آیت الله فاضل درخواست کرده بودند که به کمک رهبر انقلاب برود.
چندی پیش یکی از دوستان عزیز دانشجو سوالی را مطرح کردند که بهتر دیدم در اینجا بیاورم.
سوال: من هرچه فکر میکنم رفتار جبهه پایداری وتاکید آن روی اصلح و بی توجهی آن به واقعیات جامعه درحوزه انتخاب کاندیدهای مجلس یا ریاست جمهوری و بی توجهی آن به نتیجه به اسم تکلیف گرایی برای من حلاجی نمیشود .تکلیف گرایی خوب است اما اگر نتیجه گرا نباشیم نگاهمان به نتیجه نباشد درحوزه سیاست کاملا ساده لوح میشویم و مدام شکست میخوریم .به نظر من باید هدف را انتخاب کرد و دنبال مسیر شرعی که منطبق بر واقعیات جامعه باشد گشت وآنرا انتخاب کرد .اگر بدون توجه به واقعیات و هدف فقط تاکید بر روی تکلیف کنیم و بگوییم هرچی شد شد و به ما چه، دیگر اصلاً درسیاست باقی نمیمانیم چه برسد به اهدافمان که به آنها برسیم.
پاسخ:
با سلام و عرض تشکر از نکته سنجی و دغدغههای مثبت شما دوست عزیز و گرامی.
در مورد مطلبی که بیان کردید باید عرض کنم که اولاً خود فعالین سیاسی این جبهه باید پاسخگوی پرسش شما در خصوص نحوهی عملکردشان باشند. بنده نیز به نوبهی خودم انتقاداتی را بر عملکرد اعضای آن در انتخاباتهای گذشته دارم که در جای خود به ایشان گفتهام. اما بهتر است که در خصوص مسئلهی اصلی شما که تکلیف گرایی و نتیجهگرایی در سیاست است سخن بگوییم. از آنجایی که دیدگاه ما نسبت به نظام آفرینش و زندگی انسان یک دیدگاه جامع و همه جانبه نگر است، تمامی افعال و عملکردهای ما دارای نتایجی است که اثرش در دنیا و آخرتمان خود را نشان میدهد.
شاید قضیه آخوندجهنمی را شنیده باشید. قضیه از این جا شروع شد که وقتی برای مجلسی سخنرانی پیدا نمیکردند میگفتند فلانی رو دعوت کنید به جهنم!. وقتی می خواستندنماز جماعت بخونن و امام جماعت راتب نیومده بود میگفتند به جهنم شما بفرامایید جلو. وقتی برای مجلس جشن یا عزا نیاز به یه روحانی داشتند و دنبال یکی میگشتند که این کارا را براشون انجام بده ما که دم دستشون بودیم میگفتند به جهنم فلانی رو بگید بیاد.
امروز یه جهنم به جهنمهای قبلیمون اضافه شده و اون اینه که وقتی خودت رو در مقابل دین و ارزشهای اسلام و انقلاب مسوول میدونی و از نقض و انحراف از مسیر اصلیمون به خودمون میلرزیم باز بهمون میگن که به جهنم!! برید یه جایی که نلرزید. آخر ما نفهمیدم این جهنمی که ما رو بهش حواله میکنن کجاس و جای چه کسایی؟ البته این رو فهمیدم که امروز هر کی دلش برای دین مردم، برای عزت و سرفرازی ایران میتپه و از خیانتها و انحرافها به لرزه میافته باید بره به جهنم. و یه حقوقدان محترم هم اومده و داره حق هر کسی رو بهش میده و ما رو با حقوقمون به خوبی آشنا میکنه. یعنی حق من بیشناسنامهی کم سواد بی سواد و بزدل سیاسی جهنمه جهنم!!!!
دفتر آیتالله مصباح در پاسخ به سؤالات متعدد درباره شایعات مربوط به تجویز شکنجه و تجاوز به زندانیان سیاسی: «اینها بخشی از هزاران افترایی است که به حضرت آیت الله مصباح نسبت دادهاند و ابداً صحت ندارد.» دفتر آیت الله مصباح در پاسخ به سؤالات متعدد درباره شایعات مربوط به تجویز شکنجه و تجاوز به زندانیان سیاسی: « اینها بخشی از هزاران افترایی است که به حضرت آیت الله مصباح نسبت دادهاند و ابداً صحت ندارد.»
بین مردم سالاری دینی و حکومت ولایی مشترکات و تمایزاتی هست که باید آن را مد نظر قرار دهیم. حکومت ولایی به همین سادگی بوجود نمیآید. حتی اگر هم معصوم بر رأس قدرت باشد، بسیاری از انسانهای خودمحور و هواپرست بر نمیتابند که تحت ولایت او بروند. از این رو بعد از رسول اکرم مسلمانان حکومت طاغوت (هوامحوری) را بر حکومت ولایی (خدامحوری) ترجیح داند. در زمان حکومت نزدیک به پنج ساله امیر مومنان هم بسیاری از مدعیان ولایت همچون طلحه و زبیر زیر بار ولایت علی علیهالسلام نرفتند و در مقابل حضرت ایستادند. چرا؟ چون برای خودشان در این دنیا جایگاه و ارزشی قائل بودند و میخواستند خودنمایی کنند و اگر هم با ولی خدا همراه شدند به خاطر نفس خودشان بود نه به خاطر خدا. پس ظرفیت مردم تا به امروز برای بر پایی حکومت ولایی پایین بوده. البته در زمان ما با وجود حضرت امام خمینی و اکثریت مردم با معرفت و ولایی ما مقدمات شکل گیری این نوع حکومت فراهم شد و تا فرا تر از حد انتظار هم اجرایی شد. ولی خوب جامعه ما هم از افراد خود مدار خالی نسیت و حتی عدهای از مسولان بر خلاف نظر امام ره هم عمل میکردند. مدل ایدهآل حکومت در اسلام حکومت ولایی است که مشروعیت همة عناصر آن از ولایت الهی سرچشمه گرفته است. در مملکت اسلامی ما مردم با رهبری امام خمینی ره و مقام معظم رهبری در جهت تحقق این ایده گام برداشتند ولی در مقابل این جریان جریانهای مخالف بسیاری قد علم کردند، جریان ملی مدهبی، جریانهای لیبرال، جریانهای تکنوکرات و اصلاحطلب غربزده و همچنین ارباب قدرت و ثروتی که تحت لوای مصلحت اندیشی برای نظام جمهوری اسلامی در پی کسب منافع مادی خود هستند و نیز متدینین کوته فکر سنتی که تنها حکومت دینی را در زمان معصوم جایز می دانند، نمونههای عینی هستند که در مقابل حکومت ولایی ایستادهاند. حال در شرایط دنیای امروز که دمکراسی را به مثابه حکومت آرمانی و مدرن تبلیغ میکنند، و در داخل عدهای از روشنفکران غرب زده آن را وحی منزل می پندارند، مقام معظم رهبری از عنوان مردم سالاری دینی استفاده میکند که کاملاً در مقابل مردم سالاری غربی است. میشود گفت که قید دینی همان ولایتی است که به حکومت برخواسته از ارادة مردم مشروعیت میبخشد و خواست مردم را در طول خواست و ارادة الهی قرار میدهد. در واقع این نوع حکومت که لازمهاش پذیرفتن حکومت مطلقه ی فقیه است، مقدمه ای برای پذیرش حکومت ولایی مطلق است و بدون تمرین آن نمیتوان ظرفیت حکومت ولی خدا را کسب کرد.برای همین نگاه ما به آینده این گونه است که آن دولت کریمه الهی بوجود آید و مردم از برکات ولایت اهلالبیت ع بهرهمند شوند. خدایا تا ظهور دولت یار عزیز ما خامنهای را نگهدار